اشعار آنا

شعرهایم...

اشعار آنا

شعرهایم...

سلام آنا هستم...قسمتی از اشعارم رو اینجا میزارم...

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

چکامه

خیل توسن های سرکشِ واژگان

وحشی و بی پروا

در پس دیوارهای خیال

افسارگسیخته

 می تازند

کمند اندازانِ رشته های آبی

در کمین

 مترصد فرصتند

می ربایند

 می ربایند و پایکوبان

در مدح رقاصه های واژه

چکامه می سرایند


  • آنا اکابری
  • ۰
  • ۰

شب فرخ

از آن شب که تو را دیدم

تمنای خیال تو، دلم را برد

خودم را گوشه قلبم

 درون بقچه پیچیدم

شدم شاخابه ای تنها

که سوی مادرش گردد

من از خود، سوی تو گشتم

پری سای نگاه تو، فسونم کرد

پس از آن شب

نه تاب ماندنم مانده

 نه قوت رفتن از اینجا

شدم مرغی پریشیده

به مار افسای چشمانت

از آن شب من

همایون تاجِ زیبایی


 به روی گیسویم بستم

نمی دانی از آن شب

 من چه خوشبختم

29/06/1385


  • آنا اکابری