وحشت را
آن زمان آغازیدن گرفت
که بر دیوارهای
نمور یأس خورده ی من
امید
ذره ذره، نم می کشید
و فهم
در هزار توی ذهن
آلزایمر گرفته بود
آن زمان که همدلی، مسخ
و انسانیت، زنگار بسته بود
وحشت آغازیدن گرفت
من با بی هویتیِ، انسان نمایی
در پسرفت آدم
عرصه وجود را پا نهادم