خیل توسن های سرکشِ واژگان
وحشی و بی پروا
در پس دیوارهای خیال
افسارگسیخته
می تازند
کمند اندازانِ رشته های آبی
در کمین
مترصد فرصتند
می ربایند
می ربایند و پایکوبان
در مدح رقاصه های واژه
چکامه می سرایند
خیل توسن های سرکشِ واژگان
وحشی و بی پروا
در پس دیوارهای خیال
افسارگسیخته
می تازند
کمند اندازانِ رشته های آبی
در کمین
مترصد فرصتند
می ربایند
می ربایند و پایکوبان
در مدح رقاصه های واژه
چکامه می سرایند
از آن شب که تو را دیدم
تمنای خیال تو، دلم را برد
خودم را گوشه قلبم
درون بقچه پیچیدم
شدم شاخابه ای تنها
که سوی مادرش گردد
من از خود، سوی تو گشتم
پری سای نگاه تو، فسونم کرد
پس از آن شب
نه تاب ماندنم مانده
نه قوت رفتن از اینجا
شدم مرغی پریشیده
به مار افسای چشمانت
از آن شب من
همایون تاجِ زیبایی
به روی گیسویم بستم
نمی دانی از آن شب
من چه خوشبختم
29/06/1385